طرح و ایده
طرح :
- اگر بخواهم خیلی مختصر و مفید حرف بزنم، طرح همان «نقشه گنج» است. یعنی چیزی که شما را به گنجتان (که همان داستان باشد) میرساند. یعنی هر وقت به طرحتان نگاه کنید میفهمید کجای راهید، باید از کجا بروید، چه موانعی پیش رو دارید و چه شرایطی را باید در داستانتان در نظر بگیرید. یعنی... باز هم توضیح بدهم؟!
-اگر با مثال نقشه زیاد ارتباط برقرار نکردید میشود گفت که طرح یک فرمول ریاضی است که باید بالای دفترتان بنویسید تا اعداد (اینجا منظورمان کلمات است) را در جای درستشان وارد کنید و نتیجه درست (داستان) را بیابید.
-در طرح داستان همه چیز مشخص است. تاکید میکنم «همهچیز»! یعنی چی؟ یعنی زمان وقوع داستان، مکان وقوع داستان، شخصیتها، حادثه یا حوادث اصلی، و شروع و پایان ماجرا. خلاصه اینکه همهچیز باید آماده پیش رویتان باشد که هر وقت دلتان خواست خودکار بردارید و شروع به نوشتنش کنید. یک چیز شبیه «هلو برو تو گلو!»
-توضیح بس است. بگذارید یک مثال بزنم. این طرح داستانی معروف از «ا. هنری» است: دخترکی سخت بیمار است و پزشک معالج میداند که توانایی او هر روز کمتر میشود. دخترک توی خانه افتاده و فقط از پنجره دیواری را میبیند که روی آن پیچکی هست و برگهایش با هر بادی که میوزد دانه دانه میافتد. او مطمئن است که با افتادن آخرین برگ میمیرد. ولی یک برگ روی دیوار میماند و دخترک حالش رو به بهبود میرود. به جای او، پیرمرد نقاشی که همخانهاش بوده به خاطر ذاتالریه میمیرد. چون در آن شب سرد یک نردبان برداشته و برگی روی دیوار نقاشی کرده بود...
تکلیف: به وجود زمان، مکان، شخصیتها، حادثه اصلی و شروع و پایان داستان در طرح بالا فکر کنید! (چه تکلیف خوبی!)
گره:
-گره، ابهام، علامت سوالهای داستانی و هر اسم دیگری که روی آن بگذارید، در واقع همان «اتفاق» یا «حادثه» خودمان است.
-همانطور که گنج پیدا کردن از یک مسیر ساده و بدون ماجراجویی اصلا لذت ندارد (مثلا شما هم تایید کنید که لذت ندارد!)، داستان بدون اتفاق هم، نه نوشتنش لذت دارد، نه خواندنش. (فکر کنید در طرح بالا نویسنده میگفت: دختری مریض شد و نمرد ولی پیرمرد نقاش مرد!
- درست است که حادثه داستان را قشنگتر میکند اما لطفا جوگیر نشوید و همه حادثههایتان را برای این داستان مصرف نکنید. میدانید که قرار است داستان کوتاه بنویسیم نه رمان، و قرار است شما بعدا هم باز داستان بنویسید. پس فقط یک حادثه درست حسابی یا چند حادثه مرتبط برای این داستانتان کنار بگذارید.
- دقت کردید که گفتم حادثه مرتبط؟ این کلمات کوچک را دست کم نگیرید ها! مثلا باز هم در طرح بالا، اگر دخترک خود به خود خوب میشد و یک ماه بعد پیرمرد میمرد، داستان هیچ جذابیتی نداشت ولی مرتبط بودن مردن یکی و خوب شدن آن دیگری آنقدر داستان را قشنگ کرده که حتی اشک آدم را درمیآورد.
- گرهگشا باشید. اینکه هی گره بیاندازید توی زندگی شخصیتهای داستان، هنر نیست. یعنی وقتی هنر است که خودتان هم بتوانید گرهها را باز کنید. خواننده بیچاره هم وقتش را از سر راه نیاورده که تا ابد سیر حوادثی که شما ساختهاید را بخواند، بالاخره یک جا باید حادثه یا حادثه اصلی (در بین چند حادثه) را حل کنید که به آن «نقطه اوج» هم میگویند.
- برای دیدن یک نمونه خوب از حوادث مرتبط میتوانید فیلم سینمایی «خط ویژه» را نگاه کنید.
........................
منبع: سایت جیم jeem.ir
- ۹۵/۰۸/۱۹