بزمُ السَّرا
در این حین، تهمینه پا تِلوِزُن
شبکه خبر بود و سلمانی و یک سَخُن
خبرِ مهم، حتی از آب و دون
بگفتند که وامها شده ده میلون
خبر که به گوش عروسش رسید
بشد رنگ رخساره چون گچ، سپید
ملاقه و سیخ را بیانداخت، زِر
به رستم بگفت ایکسکیوزمی، سِر
بشد نادم و رفت به پیشِ اسی
اسی هم نگو لینونل مسی
همی شاد و خندان و آواز خوان
دوتایی برفتند، نشستند به پا،عقد خوان
سیاوش بیامد، با تُنبَکِش
بخواند و کمی قِر بداد، آخرِش:
«چو آن کوچه تنگ است، در آن محل
یقینا عروسش قشنگ است، در آن محل»
چو عاقد بیامد به بزمُ السَّرا
بخواند خطبه و بله گفت، مهلقا
همه شادی و دست و جیغ و هورا
سکینه و صغری و اقدس آنا
چو مهمانی به آخر خود رسید
همه صحبت از وام ده تایی بید
به پای یکی سیستم ِایکس پی
نشست رستم و رفت تو سایتِ همی
نویسد همی نام اسفندیار
بغل دست آن بانوی باوقار
بزد دکمه ی تایید و ثبت شد
همه خانه ی خود روند، چون نخود
برای خواندن قسمت قبل اینجا کلیک کنید.
- ۹۵/۰۳/۰۶
اَی بِگَردٌمِت